- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
کتاب روز و شب یوسف، رمانی نوشته ی نویسنده ی بزرگ ایرانی، محمود دولت آبادی است. داستان این رمان به زندگی پسری نوجوان به نام یوسف می پردازد که در محیطی آکنده از فقر زندگی می کند. مادر یوسف خدمتکار خانه های ثروتمندان است و به خاطر کار زیاد و تمام نشدنی، بسیار شکسته و بیمار شده است. پدر یوسف نیز، مردی ساکت و کم حرف است که روزها را در خانه می ماند و شب ها در کارخانه ای کار می کند. یوسف شب ها به خانه ی مردی می رود و از او درس قرآن و شعر می آموزد. هر کدام از همسایه های یوسف و خانواده اش، ماجرایی دارند و فکر یوسف را به گونه ای به خود مشغول می سازند. دولت آبادی در کتاب روز و شب یوسف، با هنرمندی و مهارتی مثال زدنی به ترس ها، دغدغه ها، رنج ها و آرزوهای پسری نوجوان می پردازد و مخاطب را مستقیم وارد جهان فکری این شخصیت می کند
در سالهاى 48ـ 1347، اندک اندک جرأت آن را در خود یافته بودم که بروم سوى نوشتن کلیدر. در آن ایام پارهاى از پایان رمان را نوشتم که به لحاظ حسّى و معنایى از آن چه اکنون مىبینید؛ هیچ فاصلهاى نداشت، و آن بر شانه کوه بر شدن پیرمرد «کلمیشى» بود به جستجوى فرزندان و برادر و خانمان، از آن مایه که انسانى مجنون چنان تواند کرد و گویى که آن مرد با کوه و آسمان سخن مىگفت و مىپرسید کجایید اى پسرانم، برادرم… و پانزده سالى از دوره کار جدّى داستاننویسىام مىگذشت تا به آن جرأت دست یافته بودم. پس چنان چه در گفتگویى اشاره کردهام دعا ـ مناجات گونهاى نوشتم به یارى خواهى از بزرگان ـ پدران زبان و ادبیات درى، و آغاز کردم بدان کار و پیوسته مىپیمودم تا در نیمه دوم سال پنجاودو و نیمسال اول پنجاوسه، احساس کردم داستانهایى خارج از متن کلیدر در ذهن دارم که مىبایست در مجالى مناسب آنها را بنویسم، کنار بگذارم و باز بر سر کار کلیدر بشوم؛ زیرا مىپنداشتم کلیدر تا پایان دهه پنجا مرا به خود خواهد برد. پس، در مقطعى از کلیدر آن را کنار گذاشتم و پرداختم به داستانهایى که ذهنم را مىآزردند و باید مىنوشتمشان تا از آنها نجات یابم. پیش از این دستنوشت دوم «پایینىها» رمانى نسبتآ مفصل را به پایان برده و آن را کنار گذاشته بودم. اکنون باید مىپرداختم به داستانهاى «عقیل، عقیل / از خم چمبر / دیدار بلوچ / و… روز و شب یوسف». پرداختم و نوشتم. اما… تا باز به کلیدر باز گردم، چندى هم کار دشوار تئاتر «در اعماق» مرا برد و پیش از آن که تئاتر به پایان رسد و من بتوانم به مهمّى که در پیش دارم برسم، در پایان سال 1353ــ اسفندها ــ مرا بردند براى دو دقیقه به زندان؛ یعنى دو سال. چاپ عقیل ـ عقیل در زندان به دستم رسید، دیدار بلوچ (سفرنامه) و از خم چمبر (چنبر) را بعد از آن آزمون دو ساله به چاپ سپردم، پایینىها سربهنیست گم شد، و روز و شب یوسف هم ــ که گویا به ناشر سپرده بودم ــ در خروار دستنوشتههایم به دیده نیامد. پس در گمان من روز و شب یوسف هم رفته بود همان جا که رمان پایینىها و نمایشنامه کوتاه درخت رفته بود!
قضا را، در آخرین خانه تکانى نسخه تایپ شده مندرس و دستخطى از آن یافت شد. و این دفتر که شما پیش رو دارید، همان بازمانده قریب سى سال پیش است که باز یافت شده و دریغم آمد که در سلسله داستانهاى این قلم جاى نگیرد. زیرا به یاد دارم که از زمره
آثارىست در سه وجه مثلثى از اضطراب نوشته شد.
الف: دور شدن از کلیدر
ب: درگیر بودن با کار تئاتر مسئولیتهاى آن، نیز سفرهایى که گروه تدارک دیده بود در خطّه جنوب کشور.
پ: زندگى ــ معیشت ــ کار ــ اداره و فضاهاى روزمره آن ایام.
گرچه به یادآوردن همه جور خاطرات خوشایند نیست و برخى را باید به فراموشى سپرد؛ اما بازیافت روز و شب گمشده یوسف، از نظر من بدان مىارزد که لحظاتى خود را در چنان مقطعى از عمر باز بینم، همچنین عطش و آتش نوشتن را در مثلث هیجانى ــ اضطرابآور آن سالهاى عمر و آن ایام به یاد بیاورم. اینک روز و شب یوسف؛ نوشته سال یکهزار و سیصد و پنجا و دو.