- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
رمان «مجموعه حسرتهای کلور» نوشتهی میکی برامر، داستان زنی به نام کلور بروک را دنبال میکند که در نیویورک زندگی میکند و شغلی کموبیش ناآشنا دارد: او با کسانی همراه میشود که در آستانهی مرگ هستند، تا در روزهای پایانی عمرشان احساس تنهایی نکنند. کلور یادداشتهایی دربارهی لحظات پایانی و حرفهای ناگفتهی آنها نگه میدارد. او که خودش تجربهی فقدان نزدیکان را داشته، حالا بیشتر وقتش را با مردمی میگذراند که چیزی از زندگیشان باقی نمانده است.
بخش زیادی از داستان به روزمرگیهای کلور و جلساتش با افراد در حال مرگ میپردازد. در همین روند، با حسرتها و تجربههای متنوع این افراد آشنا میشویم؛ کسانی که هریک چیزی را از دست دادهاند یا حرفی داشتهاند که هیچوقت نگفتهاند. کلور خودش فردی منزوی است و رابطهی نزدیکی با کسی ندارد، اما یکی از ملاقاتهایش با زنی سالخورده به نام کلودت، آرامآرام باعث میشود به وضعیت زندگی خودش هم نگاه تازهای بیندازد. کلودت که برخلاف شرایط جسمیاش، رفتاری زنده و سرزنده دارد، تأثیر زیادی بر کلور میگذارد. گفتوگوهایی که میان این دو شکل میگیرد که باعث میشود کلور با پرسشهایی مواجه شود که مدتها از آنها فاصله گرفته بود: آیا واقعا دارد زندگی میکند یا فقط در حاشیهی زندگی دیگران حضور دارد؟ آیا خودش هم حسرتی در دل دارد که هنوز از آن حرف نزده؟ آیا وقتش نرسیده که برای خودش هم تصمیمی بگیرد؟
در ادامهی داستان، مسیر زندگی کلور تغییراتی پیدا میکند. او به گذشتهاش برمیگردد، به تنهاییاش فکر میکند و تلاش میکند بفهمد در زندگیاش چه چیزهایی نادیده ماندهاند. موضوعاتی مثل مرگ، فقدان، حسرت، روابط انسانی و تصمیمگیری در سالهای بزرگسالی، بهطور مداوم در لایههای مختلف داستان دیده میشود.