- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
خاطرات یک بچه ی چلمن 10 - سفر زهرماری
توضیحات
گرگ هفلی چیز بزرگی را از دست داده است. بهترین دوستش را ولی جفرسن او را ول کرده و با کسی دیگر دوست داشته است. گرگ برای تغییر این وضعیت دست به دامن شانس و اقبال میشود. آیا توپهای جادویی اش همه چیز را درست میکند یا این که گرگ بیچاره این بار هم به بدشانسی از نوع خفن دچار شده است؟
گزیده ای از کتاب
وقتی در صندلی عقب ماشین می نشینی، اصلا نمی دانی چه خبر است. حالا که در صندلی جلو نشسته بودم، منظره ای کاملا متفاوت را می دیدم و حالا می فهمیدم که چرا مامان این قدر مشتاق این سفر با ماشین بود.
وقتی وارد خروجی جاده به سمت بازار محلی شدیم، به یک چراغ قرمز رسیدیم. ما پشت سر یک ون ایستاده بودیم که دقیقا شبیه ماشین ما بود، فقط رنگش بنفش بود.
بچه های توی ماشین خیلی آشنا به نظر می رسیدند. به آنی متوجه شدم که آن ها همان بچه های توی متل هستند.